طالعبینی دوهفته!
سلام و صد سلام به فرزندان گلم. در این دو هفته اوضاع با تمام دو هفتهها فرق دارد. ژوپیتر بزرگ، خدای صاعقهها با نپتون خدای آبها و خورشید منشأ حیات، در چالش روکمکُنی هستند و بههمین دلیل، ما نیز به چالش کشیده میشویم! مادر جان، آگاهانه با این انرژی قدرتمند چالشی برخورد کنید و به حرف شمسی داموس گوش دهید که خوبیتان را میخواهد. برای هر کاری باید احتیاط کنید.
اگر میخواهید گربهٔ خانگی داشته باشید، بیگدار به آب نزنید و ابتدا برای یکبار هم که شده در دیزی را باز بگذارید تا از وجود شرم و حیای گربه مطمئن شوید. ضمناً اگر قصد دارید به ونکوور تشریف بیاورید و میخواهید خانه بگیرید، از راه دور این کار را نکنید. من چند وقت پیش از راه دور خانه گرفتم، از نزدیک بوی چوبش خفهام کرد.
مواظب باشید در این دوهفته تعجب نکنید، مادر! چون ممکن است شاخ در بیاورید، آن هم چه شاخ تیزی. آنوقت بعید نیست کار دست خودتان بدهید و بزنید دیگران را ناقص کنید. میبینم که در روزهای گذشته فعالیت هنری کردهاید و رفتهاید نمایش «خانۀ برناردا آلبا» را دیدهاید. من هم دیدمش مادر، نمایش زیباییست. آفرین به شما که به هنر اهمیت میدهید.
تولدتان مبارک، مادر. خیلی مواظب باشید به دیگران هیزم تر نفروشید، مخصوصاً توی این دو هفته، چون هیزم را پس میآورد. جلوی دیگران هم خودتان را به موشمردگی نزنید، چون بدون شک گربه به سراغتان میآید. در ضمن، اگر میخواهید جشن تولد بگیرید و دنبال کیک خوب هستید، سری به گروه همیاری در فیسبوک بزنید.
از یک نفر حرصتان میگیرد، چون در فیسبوک پست گذاشته که برای انجام کاری داوطلبانه به ساحل عاج میرود و هر چه شما میگویید بهجای ساحل عاج برو همین الیگودرز خودمان و آنجا کار داوطلبانه بکن، به خرجش نمیرود! ولی گوی بلورینم میگوید که تا میآیید بحث را ادامه دهید، چشمتان از پنجره به پل لاینزگیت میافتد و ناگهان یادتان میآید که خودتان ۱۱٬۰۰۰ کیلومتر از الیگودرز دورید و دارید برای بار سیزدهم غذا پختن دوستتان در بفرمایید شام ونکوور را تماشا میکنید! برای همین بیخیالِ سوزن زدن مجازی به او میشوید و جوالدوزی به خودتان میزنید!
هرگز زیر قولتان نزنید چون ممکن است سوراخش کنید و به یکباره همهاش بریزد. بهزودی یک سوزن به خودتان میزنید، اما هر چه منتظر میمانید، کسی را گیر نمیآورید که یک جوالدوز هم به او بزنید. پس بیخیالِ سوزن زدن به خودتان شوید، مادر جان. اینهمه مسیر پیادهروی در مناطق سرسبز ونکوور و اطرافش هست، بهجای این کارها، بروید کمی پیادهروی کنید، فرزندم.
جلوی دماغتان را بگیرید تا در این دو هفته هیچکس نتواند حالتان را بگیرد و موی دماغتان شود. چون کندنِ موی دماغ خیلی درد دارد. مادر جان، من خودم هفتهٔ پیش دماغم یک موی گُنده درآورده بود. وقتی کندمش، توی استنلی پارک بودم و فریادی کشیدم که صدایش در تمام پارک پیچید؛ گویا در گراوسمانتین هم شنیده شده بود!
اگر خرتان از پل گذشته، زبانبسته را به درختی ببندید تا کمی استراحت کند؛ اصلاً بدهیدش به یکی از این پناهگاههای حیوانات، طفلک کمی مزهٔ زندگی را بچشد. از اینکه کفگیرتان به ته دیگ میخورد، نگران نباشید. شاید کفگیر را زیاد پایین میبرید مادر، وگرنه اگر بهدقت این کار را انجام دهید، هرگز به ته دیگ نمیخورد. کفگیر به دیگ زدن هم برای خودش راه و رسمی دارد.
میبینم که در این دوهفته رژیم غصه گرفتهاید. برای سیر کردن خود هرگز از روش غصه خوردن استفاده نکنید. نکند میخواهید در مسابقهٔ دختر شایستهٔ ونکوور شرکت کنید و این کار برای کم کردن وزن است. خب مادر جان، عوض غصه خوردن، گیاهخواری کنید. خیلی هم بهتر است.
یکی از مشکلات اساسی شما در این دوهفته این است که زیاد به دیگران گوش میدهید. توی همین گوش دادنها چیزی میشنوید که دود از کلهٔ شما بلند میشود، چنان دودی که انگار گاز اشکآور زدهاند. و با دود متصاعد از کلهتان، خودتان و دیگران را حسابی به سرفه میاندازید.
در این دوهفته بدجور کاسۀ صبرتان لبریز میشود، اما با خونسردی کاسهٔ دیگری زیر صبرتان گرفته و از ریختن آن جلوگیری خواهید کرد. مادر جان، مثبتاندیشی خوب است، اما بیش از حد مثبتاندیش نباشید، چون ممکن است قیافهتان شبیه علامت + شود.
یک نفر از دوستانتان میخواهد با قرص لاغری خودش را لاغر کند. چون تنبل است و ورزش نمیکند. توی ونکوور دربهدر بهدنبال قرص لاغری است و شما میخواهید منصرفش کنید. برای منصرف کردنش هم کافیست پست آن بنده خدایی را که در گروه همیاری بهدنبال قرص لاغری میگشت، نشانش بدهید! همین که یک دور از بالا به پایین کامنتهای ضد و نقیض زیر آن پست را بخواند، ۵ کیلو وزن کم خواهد کرد و دیگر هم سراغ قرص مُرص از شما نخواهد گرفت!
در برخورد با دیگران زیاد خجالت نکشید، چون ممکن است کش بیاید و دیگر نتوانید آن را به حالت اولش برگردانید. خجالت را کنار بگذارید، شاید یک پیشنهاد سینمایی دریافت کنید و کش آمدن خجالتتان خرابش کند. مادر جان، هفتهٔ پیش که براد پیت آمده بود تا طالعش را ببینم گفت: صنعت سینما بهسرعت و چنان در ونکوور در حال رشد است که هالیوود هم دارد دنبال کودی که به آن میدهند، میگردد. این را گفتم که انگیزه بگیرید.